بهبود سیستم از طریق کوچینگ رهبری ، الگوی اصلاح بالا به پایین
- سید علیرضا طباطبایی
- 2 سال پیش
- مقالههای کوچها
- 6 دیدگاه
- 507
به نام خدا
« بهبود سیستم ازطریق کوچینگ رهبری، الگوی اصلاح بالا به پایین »
جملهی بی قراریات از طلب قرار توست طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت ( مولانا )
«رهبری» به ظاهر واژهای آشنا برای همگان است اما تنها زمانی که به دنبال تعریف آن باشیم پی می بریم که چه مفاهیم بزرگ و چالش برانگیزی در آن نهفته است. تعاریفی که برای رهبری بیان شده برخی وجوه مشترک دارند و برخی موارد هم شاید در یک یا چند تعریف به چشم بیایند.
«رهبری» هنر انگیزه دادن به گروهی از افراد برای اقدام در جهت دستیابی به هدفی مشترک است؛ این توصیف ساده میتواند تعریف رهبری باشد. در سازمانها و کسبوکارها، «رهبری» میتواند بهمعنای هدایتکردن کارگران و همکاران با یک استراتژی مشخص برای تأمین نیازهای شرکت باشد. رهبری به درک بهتری از روانشناسی انسانها نیاز دارد تا کسانی که رهبری میکند و کسانی که هدایت میشوند بتوانند در موقعیتی قرار بگیرند که تا آنجا که ممکن است درباره همه چیز بیاموزند. یک رهبر تجاری فقط نماینده خودش نیست بلکه بنگاه اقتصادی و همچنین کارمندانش را نمایندگی میکند. به همین دلیل او باید در اتحادیه و با حداکثر همکاری کار کند. رهبری پتانسیل را به واقعیت تبدیل میکند. در فرایند تبدیل پتانسیل به زیردستان، یک رهبر ملزم به انجام بسیاری از توابع است.
مدیر برای ایفای وظیفه رهبری ، با زیردستان خود ارتباط برقرار میکند، به سرپرستی آنها می پردازد، انگیزه کار و فعالیت در آنها به وجود میآورد، به حل اختلافات آنها میپردازد و به اقتضا ، تغییراتی در شرایط کار آنان پدید میآورد. لذا این کوشش ها به منظور آن است که نیازها و اهداف سازمان و اعضای آن، تواماُ تحقق پیدا کند.
به نظر میرسد که هر رهبر و مدیر خود ابتدا باید یک کوچ عالی باشد ( یا اینکه از یک کوچ حرفهای کمک بگیرد ). سیمون سینگ نویسنده انگلیسی - آمریکایی : تفاوت بین یک رهبر خوب و یک رهبر عالی چیست ( یک سوال کوچینگی! ) ؟
از همهی رهبران انتظار بهبود عملکرد و نتایج عالی وجود دارد. برخی خوش شانس هستند و خودشان موفق میشوند و برخی نتایج متوسط میگیرند، برخی در کوتاه مدت موفق می شوند اما با روشهایی که مطمئن نیست پس نتایج پایدار نمیگیرند. از نظر من تفاوت بین رهبران خوب و عالی تفاوت انها در «کوچینگ» و توسعه افراد است.
کوچینگ و یا نوع صحیح کوچینگ ، پادزهر رهبری ضعیف است. تعریف کوچینگ در اینجا : « اگر واقعا تمایل به رهبری دارید نه سواری گرفتن ، یا مدیریت خود باید به یک کوچ تبدیل شوید. کوچینگ مشارکتی است که با الهام بخشیدن به دیگران برای به حداکثر رساندن پتانسیل شخصی و حرفهای ایجاد میشود. این نقش قدرتمند است. این بدین معناست که یک کوچ از اعضای تیم به عنوان متخصص زندگی خود تجلیل میکند.آنها به تیم و کارمندان خود اعتقاد دارند. آنها میدانند که افراد تحت هدایت آنها خلاق و باتدبیر هستند. آنها مسئولیت کشف، شفاف سازی و طراز کردن اهداف هر فرد با اهداف سازمان را برعهده گرفته و برای همه موفقیت ایجاد میکنند.
در حقیقت «کوچینگ» فرایندی است برای حمایت مراجعین جهت حرکت از جایگاه کنونی به جایی که واقعاً میخواهند در آنجا باشند.
کوچینگ چگونه کار میکند ؟
کوچ ها براساس نیازها، استعدادها ، نقاط قوت تیم و کارمندان، گوش میدهند، مشاهده میکنند و با پرسیدن سوالات قدرتمند باعث هدایت فرد به راه حلها و راهکارهایی برای رسیدن به اهداف سازمان و همچنین اهداف فردی میشوند. بنابراین کوچینگ هنر ساختن یک فرهنگ و محیط کار مناسب است.
کوچینگ چه چیزی است و چه چیزی نیست ؟
کوچینگ ازادکننده پتانسیل یک فرد برای به حداکثر رساندن عملکرد شخصی خود است. کوچینگ مشاوره دادن و یا مورد مشاوره قرار گرفتن نیست. این برای افرادی که معنای کوچینگ را نمیفهمند تعجب آور است. کوچ وارد این مسیر نمیشود که به شما بگوید ( به عنوان مثال در جایگاه یک رهبر ) چگونه موفق شوید و یا مشکلات شما را برایتان حل کند.
یک کوچ واقعی با همکاری با دیگران، رویکردی مشترک و حمایتی را در پیش میگیرد، سوالهای قوی و قدرتمند را در زمان مناسب و به روش صحیح میپرسد، تمرکز خود را روی دستور کار مراجع و آنچه برای او مهم تر است قرار میدهد. بیشتر بر روی راهحل ها و فرصتها تمرکز دارد تا مشکلات گذشته. به شناسایی و غلبه بر موانع موفقیت کمک میکند. به روشن شدن استراتژیها کمک میکند.
اغلب با ایجاد تغییرات جزیی در رفتار و یا دیدگاه یک مدیر ، تغییرات شگفت انگیز در عملکرد تیم ایجاد میشود. مهارت یک کوچ موثر با یک مدل کوچینگ موثر شروع میشود. تعداد مدلهای کوچینگ مانند تعداد کوچها زیاد است اما اکثر آنها طی یک فرایند اصلی و یکسان ساختار یافته اند.
رهبری قادر خواهد بود در تمامی زمینه ها مسئولیت پذیر باشد که بتواند آگاهی خود را بدون محدود شدن در موضوعی مشخص، به تمامی موضوعات معطوف نماید و این کار را به صورت پیوسته به انجام رساند. رهبر نیاز دارد ذهنی باز و بدون پیش فرض داشته باشد تا بتواند با همهی موقعیتها به صورتی شایسته و سازنده رو به رو شود.
فرمول تحول
یکی از ابزارهایی که به مراجعان مان آموزش می دهیم فرمول قدرتمند تحول است. این فرمول که توسط ریچارد بکهارد و دیوید گلیچر ابداع گردیده و توسط کتی دانامیلر اصلاح گردیده ( و با اجازه موسسهی دانامیلر تایسون نقل شده است) میتواند به شما کمک کند احتمال تحقق تحول را تعیین کنید :
( چ × ن ) + گ.ن > م = ت
ت = تحول : تحول به معنای رها کردن شناخته ها و گام نهادن در ناشناخته است. به این معنی که کنترل کردن را رها کنیم.
م = مقاومت : بسیاری از ما در برابر تحول مقاومت میکنیم چرا که حسی از کنترل بر اوضاع داریم که در واقع توهم و خیال است. این مقاومت ریشه در ترس دارد. رهبران از این میترسند که اگر تغییر کنند چه چیزهایی در معرض خطر قرار میگیرد.
به فرمول برگردیم. برای ایجاد تحول باید چیزی بزرگ تر از مقاومت طبیعی مان وجود داشته باشد. آن چیز چیست ؟
چ = چشم انداز: تصویری از آینده بهتر. اگر افراد چشم اندازی بزرگ و الهام بخش داشته باشند، به تنهایی میتواند انگیزهبخش آنها باشد تا با ترسهایشان رو به رو شوند و بر مقاومتشان غلبه کنند. ( مانند استیو جابز، مارتین لوترکینگ)
به هنگام کار کردن با افراد و سازمانها ما زمان زیادی را صرف کاوش چشم انداز میکنیم. چشم انداز باید واقعی، صادقانه، عمیقا مورد علاقه و الهام بخش باشد.
ن = نارضایتی : اما داشتن چشم انداز به ندرت کافی است. عمدهی افراد به وسیلهی درد تغییر میکنند. ن در فرمول بیانگر نارضایتی است. به ویژه نارضایتی از وضع موجود.
گ.ن = گام های نخست : عبارت چ × ن مانند موتور خودرو است که نیروی محرکه را تامین میکند اما بدون سیستم انتقال قدرت، انرژی هرگز به چرخها نمیرسد و خودرو ساکن میماند و زمین گیر میشود. به همین ترتیب بسیاری از رهبران انرژی تحول را دارند اما راهی برای به عمل در آوردنش ندارند، درنتیجه سر جای خود گیر میکنند. انها به گامهای نخست احتیاج دارند؛ سیستم رانشگری که میتواند انرژی انگیزه مندی را به عمل آورد. چ × ن « چرایی » را به ما میدهد در حالی که گ.ن « چیستی و چگونگی» را به دست میدهد.
اغلب هنگامی که مربیگری رهبران را انجام میدهیم ، آنها در مورد چگونگی، سوال میکنند. حرفهایشان اینگونه به نظر میرسد :
« من دوست دارم تغییر کنم اما نمیدانم چگونه ». اما تجربه نشان میدهد نباید به این حرف اعتماد کنیم چراکه هرگاه تمایل واقعی وجود داشته باشد، چگونگی خودش را نمایان میکند. در واقع افراد با مطرح کردن سوالهایی از جنس چگونگی ، از رو به رو شدن با کمبود تمایل شان اجتناب میکنند. میزان تمایل مهم ترین متغیر است.
مطالعه به تنهایی برای تغییر در منش و رفتار کفایت نمیکند و برای این کار نیازمند پیگیری و مداومت هست. هیچ یادگیری جدیدی بدون اشتباه کردن به دست نمیآید. درست همانگونه که برای یادگیری دوچرخه سواری بارها زمین خوردهایم. در مسیر یادگیری رهبری و زندگی کردن آگاهانه نیز اشتباه خواهیم کرد. مهم این است که خودمان را بپذیریم، با خود مهربان باشیم و با تمایل قلبی ( و نه اجبار درونی ) دوباره اقدام کردن را انتخاب کنیم.
در کشور ما که الگوی رایج رهبری در غالب سیستمها، چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی، مدل سنتی رهبری است، ایجاد تحول در الگوی رهبری بسیار ضروری به نظر میرسد و این سرزمین برای طی کردن هرچه بهتر و اصولی تر مسیر توسعه و گذر از جایگاه فعلی و قرار گرفتن در جمع کشورهای پیشرفته ، نیاز مبرم به رهبرانی از نسل جدید، یعنی رهبرانی سوال کننده دارد که به ارزشهای درونی واقف و افراد تحت رهبری خود را بر اساس ارزشهایشان رشد داده و بهبود بخشند، نه رهبرانی خود محور که تابع ایدهآل های اجتماعی باشند و خروجی کارشان مجموعههایی باشد به لحاظ فکری و ارزشی عقب مانده و به لحاظ رشد و پیشرفت، ورشکسته ... که این مهم ممکن نیست مگر از مسیر کوچینگ و به ویژه به کمک مدل « کو اکتیو ».
یعنی الگویی که از رهبر ، یک مربی دلسوز میسازد که افراد تحت رهبری اش به او عشق ورزیده و او را مرشد خود میدانند و به کمک او رشد میکنند، نسخه بهتری از خود میشوند و فردی مفیدتر برای خود، خانواده و جامعه.
پایان
سید علیرضا طباطبایی، کارشناس ارشد ادیان و عرفان، دانشپذیر دوره سوم تربیت کوچ ویدان
منابع :
- چاپمن، دایانا، دثمر، جیم، وارنرکلمپ، کیلی، رهبری از بالای خط ، خضریپور، مرتضی، قائنی، عماد، آریانا قلم، نوبت اول، 1399.
- ک. سیمپسون، مایکل، رهبری قدرتمند از طریق کوچینگ، صمدی، اکبر، غریبنواز، اکبر، شرکت چاپ و نشر بازرگانی، --- ، 1399.
- میرصادقی، علی، رهبری چیست؟به چه کسی رهبر میگویند؟، www.alimirsadeghi.com.