طوفان فکری استادانه

  • 2 سال پیش
  • کوچینگ حرفه ای
  • 5 دیدگاه
  • 327
طوفان فکری استادانه

طوفان فکری استادانه: قدرت «دیگر چه؟»


جولی جانسون در این بخش، نمونه‌ای از مکالمات و موقعیت‌های مربیگری را با شما به اشتراک گذاشته است تا به شما کمک کند همراه با آموخته‌ها، ایده‌ها و نکات عملی خود رشد کنید تا به همه ما کمک کند مربیان بهتری شویم. این‌ها تجربیات واقعی مربیگری هستند که مشکلات رایجی را که مربیان با آن روبرو هستند را نشان می‌دهد.
تصور کنید که در حال مربیگری فردی هستید و هر دو در این موضوع توافق دارید که زمان تمرکز بر ایجاد راه‌حل‌های ممکن فرارسیده است. بنابراین از مخاطب خود می‌پرسید: «چگونه می‌توان به این هدف دست پیداکرد؟» و بدون هیچ تردیدی پاسخی دریافت می‌کنید. در ادامه چه کاری انجام می‌دهید؟ خوب، در این مقاله به قدرت «دیگر چه؟» می‌پردازیم، و می‌آموزیم در هنگام طوفان فکری با مخاطب چه کاری را نباید انجام داد.
مخاطبی باهدف بهبود یک مهارت:
چند سال پیش مربی کسی بودم که می‌خواست در ارائه‌های استراتژیک، به‌ویژه برای مدیران ارشد، بهتر عمل کند.
در این جلسه اینکه چه چیزی درگذشته خوب (و کمتر خوب) پیش رفته است، چه چیزی بر عملکرد تأثیر دارد، مزایای دستیابی به هدف و معایب عدم دستیابی به آن را بررسی کردیم. بنابراین تا این مرحله، انگیزه او کاملاً سرجای خود قرار داشت. باتوجه‌به اینکه هر دوی ما مشتاق بودیم که به راه‌حل برسیم، بقیه جلسه این‌گونه گذشت.
مکالمات مربیگری:
•    من پرسیدم، «برای بهبود مهارت‌های ارائه در زمان ارائه به یک مدیر ارشد، می‌توانید چه کاری  انجام دهید؟»
•    مخاطبم به‌سرعت پاسخ داد: «من می‌توانم دوره‌ای را پشت بگذرانم.»
•    من برای بررسی دوره‌های ممکن، و اینکه آیا بودجه‌ای برای دوره‌ای که اکنون برگزار می‌‍شود و یا دیگر دوره‌ها، وجود دارد یا خیر، وسوسه شدم.
o    اما من تنها یادداشت کردم و پرسیدم: «دیگر چه؟»
•    او به‌سرعت پاسخ داد: «من می‌توانم یک مربی ارائه بگیرم.»
•    به بررسی ویژگی‌های مربی ارائه ایده‌آل فکر کردم، اما نشد.
o    در عوض پرسیدم: «و چه کار دیگری می‌توانید انجام دهید؟»
•    کمی سکوت کردیم، و سپس او پاسخ داد: خب، من می‌توانم به یوتیوب سر بزنم و تکنیک‌های برخی از سخنوران مورد علاقه‌ام را بررسی کنم. [مکث] و همچنین TEDTalk  را هم دوست دارم.
•    یک‌بار دیگر اشاره کردم و گفتم:
o    «چه‌کارهای دیگری ممکن است انجام دهید؟»
•    سکوتی طولانی حاکم شد و او از پنجره به بیرون نگاه کرد. سپس گفت: «دیوید. او خیلی خوب است. من دوست دارم با او قهوه بنوشم و از او اطلاعات بگیرم. [مکث] و من واقعاً نیاز دارم که وقتی دفعه بعد که ارائه می‌دهد آگاهانه‌تر او را تماشا و تا بفهمم او دقیقاً چه کاری انجام می‌دهد که آن‌قدر خوب عمل می‌کند.»
•    باتوجه‌به این ایده‌های جدید گفتم «ممم». «و چه چیز دیگری برای شما کارساز است؟» 
•    این مکث حتی طولانی‌تر شد و من صبر کردم.
•    در نهایت او گفت: «خوب، چند نفر از اعضای تیم من در برخی از جلسات مدیر ارشد شرکت کرده‌اند و کار من را دیده‌اند، شرط می‌بندم که آنها خوشحال خواهند شد که بازخوردها و پیشنهاداتی را به من ارائه دهند.»
•    وسوسه شدم که بپرسم ممکن است با چه کسی صحبت کند، و چه سؤالاتی ممکن است بپرسد، فقط گفتم: «باشه. چیز دیگری هست؟»
•    پس از یک سکوت بسیار، بسیار طولانی، او گفت: «خب صادقانه بگویم، اگر من واقعاً در این مورد جدی هستم، باید ارائه بعدی‌ام را چندین بار تمرین کنم، قبل از اینکه واقعاً مجبور به ارائه آن شوم. [مکث] حتی می‌توانم از خودم فیلم‌برداری کنم. بله! بله! بسیار مفید است که خودم را در عمل تماشا کنم! بعد، وقتی در نهایت چیزی را که می‌بینم دوست داشته باشم، اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کنم که حالا که آن‌قدر این مسئله اهمیت دارد، دوباره کارم را تکرار کنم.»
•    سپس وقتی ایده‌اش تمام شد، هر گزینه‌ای را که گفته بود، بررسی کردیم و او مشتاقانه به سمت برنامه‌ریزی عملی رفت.
این برداشت من است:
راهنمای کلی من در این مواقع این است: هر چه سکوت طولانی‌تر باشد، ایده جدیدتر است.
درحالی‌که برخی از آن سکوت‌های پس از سؤال بسیار طولانی بودند، حتی فکر نمی‌کنم مخاطب من متوجه این شده باشد که در این لحظات او غرق در خلق‌کردن بود. 
اولین ایده‌های او احتمالاً جدید نبودند، زیرا پاسخ‌های او بلافاصله پس از طرح سؤال ارائه شد. اما چون من مدام همان سؤال را می‌پرسیدم، «دیگر چه؟» بارهاوبارها، ذهن او به خلق‌کردن ادامه داد.
و مکث‌های بین پرسش‌وپاسخ طولانی‌تر و طولانی‌تر شد...
بنابراین، وقتی این لحظه خلاقانه را بادقت ساخته‌اید، از دو چیز اجتناب کنید:
بعد از ارائه هر ایده، آن را به دست نگیرید و با جزئیات تجزیه‌وتحلیل نکنید، بعد از اینکه همه ایده‌ها روی میز قرار گرفتند، آن‌وقت به بررسی آن‌ها بپردازید.
به یاد داشته باشید: هرچه سکوت بعد از سؤال شما طولانی‌تر باشد، احتمالاً مخاطب شما سخت‌تر فکر می‌کند و بنابراین راه‌حلی خلق خواهد کرد. 
بنابراین، اگر سؤال شما با سکوت همراه شود، احتمالاً کار را روی غلتک انداختید و این مهر تأییدی بر خوب‌بودن سؤال شماست.
حالا نوبت شماست:
از این نمونه گفتگوی مربیگری چه چیزی برداشت کردید؟
در آینده چه‌کار متفاوتی انجام خواهید داد؟


منبع
 

نظرات کاربران
ارسال نظر
مهمان
شما هم دیدگاه، تجربه یا سوالتان را بنویسید